يادتونه چند روز پيش پست گذاشتم يه دختري تو حياط دانشگاه پولش افتاد گفتم خانوم پولتون افتاد گفت خر خودتي :| منم ورش داشتم رفتم شارژ خريدم :))
امروز گيرم آورده بود ميگفت پول منو بده =))
.
عصری تو راه برگشت خونه یه راننده داف BMW 630i زد بغل صدام کرد گفت:
ببخشید من میخوام برم کامرانیه
گفتم:خوب کاری میکنی شما،اتفاقا خیلی جای با صفا و اهل حالیه،برو خدا به همرات... دلشو گرفته بود داشت میخندید!!!
آخرشم بدون اینکه آدرسو ازم بپرسه گازشو گرفت رفت :|
.
یک روز صبح سوار سرویس دانشگاه شده بودم چون خونه ما تقریبا تو ایستگاه اول سرویس دانشگاه ست سرویس خلوت بود
منم حوصله ام سر رفته بود گفتم پس برم بشینم با راننده حرف بزنم خلاصه پا شدم رفتم نشستم بغل راننده شروع کردم به حرف زدن بعد از دو دقیقه راننده رو کرد به من گفت امروز اعصابم خورد هست حال حرف زدن ندارم منم ضایع شدم برگشتم ته سرویس نشستم وسط ها راه یک گروه دختر سوار شدن دیدم یکی از دختر اومد نشست بغل راننده و شروع کرد به حرف زدن من منتظر بودم که راننده ضایعش کنه دیدم راننده تا بیخ نیشش بازه و تا اخر مسیر همینجور ی یک کله حرف زدن مردک از اون ریش و موهای سفیدشم خجالت نمیکشید واقعا چی میشه گفت دانشجو مملکت رو ترور شخصیتی میکنی:D
بقیه خاطرات در ادامه مطلب