سوتی ها و یا جک های خیلی خنده دار
سوتی : کوسن های مبل
یکی از فامیلامون تو مبل فروشی کار میکنه،تعریف میکرد :
یه زن و شوهری اومده بودن فروشگاه ، یه دست مبل انتخاب کردن ، داشتم براشون فاکتور میکردم .
خانومه : ” آقا این باسناتونم میدین دیگه؟”
من
شاگرد مغازه : ” بله خانوم هرکدومو که بخواین میدیم خدمتتوت! ) “
خانومه : ” نه همین باسنای خودشو بدین که بهش بیاد! “
شوهرشم عین خیالش نبود. آخر سر گفتم : ” چشم کوسناشم فاکتور میکنم براتون.”
خانومه :-؟!
شوهرش
شاگرد مغازه )))
سوتی قدیمی مادر بزرگ : صدای نوارتو کم کن
مامان بزرگم زنگ زده بود واسه داداشم که سربازیه ، شماره رو گرفته بود، هی میگفت :
ننه صدای نوارتو کم کن بفهمم چی میگی ،
ننه گوشام سنگینه ،
ننه صدات واضح نمیاد ،
صدای نوارتو کم کن !!
کنجکاو شدم ببینم چه خبره ،گوشی رو ازش گرفتم دیدم یه ساعته داره با پیشواز ایرانسل حرف میزنه !
——————————————
سوتی در اتوبوس : راننده ی این اتوبوس کجاست؟
ایستگاه مبدا سوار اتوبوس شدم
یه دفه دیدم یه صدا میاد از سمت راستم ،راننده اتوبوس بود
من :-S
راننده اتوبوس
مسافرین اتوبوس =))))))
بهروز وثوقی
شرکت واحد ))
با روح و روان جوون مملکت بازی نکنید دیگه ، عه !
——————————————
جک و اعترافات احمقامه : رحمان رحیمی
هیچ وقت، هیچ کس اونو به اسم خودش صدا نمیکرد!
همه بهش میگفتن بسم الله…
اعترافات احمقانه و سوتی خفن خانوادگی : کلانتر
فرداش با رفیقام همه رفتیم دم همون داروخانه قضیه دیروزو تعریف کرد
خلاصه رفت پولو داد گفت کلانتر میخوام
اومد بیرون باز کردیم دیدیم آلت تناسلی مصنوعی بود.
بدبخت آبروی هفت جدشو جلو طرف برد
از اونروز میبینیمش میگیم سامان کلانتر برا ننت خواستی تعارف نکنیا ..
خاطره شیرین از کودکان
قرار شد اول اون چشم بذاره.
اینو که گفت آقا من قاه قاه زدم زیر خنده! از صدای خنده م اومد تو اتاق پیدام کرد و “secret place” م لو رفت!!! حیف شد…نه؟ :دی